طلاق بايد باشد يا نباشد؟! از دو زاويه ميشود به اين پرسش پاسخ داد. اول اينكه با تحليلي آرماني به مسئله طلاق نگاه كنيم كه در اين صورت پاسخ ميدهيم: «طلاق اصلاً نبايد باشد». دوم اينكه با نگرشي واقع بينانه و با درك واقعيتهاي فردي و اجتماعي به پديده طلاق نگاه كنيم كه در اين صورت جواب خواهيم داد: «گاهي ادامه يك زندگي واقعاً ممكن نيست و تنها راهكار طلاق است. البته بايد تلاش كنيم كه طلاق در مقياس حداقلي باشد و از افزايش آن جلوگيري كنيم». از آنجا كه از آرمان تا واقعيت، فاصله بسيار است و جهان ما جهان واقعيتهاست، پس بايد تحليلهاي ما هم برگرفته از نگرشهاي واقعبينانه به همه مسائل و پديدهها باشد. از اين رو، پاسخ دوم، پذيرفتنيتر است. گاهي واقعاً ادامه يك زندگي مشترك مقدور نيست؛ مثل زماني كه مرد مبتلا به اعتياد حاد است، يا مواقعي كه يكي از طرفين زندگي مشترك، مرتكب خيانت ميشود، يا هنگامي كه يكي از طرفين دچار برخي بيماريهاي رفتاري و اختلالات روحي است يا وقتي كه علاقه و كشش لازم ميان دو طرف از بين ميرود. در چنين مواردي، ادامه زندگي مشترك، جهنمي ميشود كه زن و مرد همزمان در آتش آن ميسوزند. ديروز، خبري با اين تيتر در رسانهها منتشر شد: « هر ساعت ۱۶ زوج ايراني طلاق ميگيرند». خبرگزاري مهر هم در تحليلي بر اين خبر كه منبع آن آمار سازمان ثبت احوال است، خيانت، مسائل زناشويي و تورم را به عنوان مهمترين دلايل و عوامل افزايش طلاق در كشور طي ۱۰ سال گذشته عنوان كرد. در نگاه نخست، ثبت ۱۶ طلاق در هر ساعت براي جمعيت ۷۵ ميليوني ايران، شايد چندان زياد نباشد و حتي به نظر بعضيها طبيعي هم باشد اما حقيقت اين است كه اين آمار، طبيعي نيست زيرا همه اين ۷۵ ميليون نفر «متأهل» نيستند كه چنين آماري عادي باشد. كشور ما در حال حاضر، حدود... . شهروند در آستانه ازدواج دارد كه هنوز ازدواج نكردهاند. در كنار اينها، چندين ميليون هم افراد كهنسال و كودك و نوجوان هستند. علاوه بر اين، بيشتر طلاقها در جامعه آماري زوجهاي جوان اتفاق ميافتد كه سالهاي اوليه زندگي مشترك خود را سپري ميكنند. از اين منظر، آمار ازدواج در كشور ما طبيعي نيست و روند افزايشي آن، قابل تأمل و بررسي است. طي مباحثات و گفتوگوهايي كه با تعدادي از مشاوران و روانشناسان داشتهام، همه آنها در يك مسئله اتفاق نظر دارند و آن اين است كه «اين روزها درصد بالايي از ازدواجها از روي احساس و هيجان صورت ميگيرد كه اين احساس و هيجان در مدتي كوتاه فروكش ميكند و طلاق را رقم ميزند». در كنار اين نظر، نقش سريالهاي زرد شبكههاي فارسي زبان ماهوارهاي كه خيانت و طلاق را عاديسازي ميكنند، قابل بررسي است. در بسياري از اين سريالها و فيلمها، سبك زندگي «فردگرايانه» و خودخواهانه و لذت جويانهاي ترويج ميشود كه طلاق و خيانت، اصل مسلم اين سبك زندگي است. بررسي افزايش آمار طلاق طي سالهاي اخير و سبك و دلايل اين طلاقها نشانگر آن است كه پديده طلاق در حال تبديل شدن به يك «مد» در جامعه ماست و بسياري از زوجها پس از بروز مشكلات زندگي مشترك، طلاق را اولين راهكار و سادهترين راه حل ميپندارند! اين در حالي است كه طلاق، هميشه آخرين راهكار و ناگزيرترين چاره است.
|